محمدمهدی آقا و نگار جون

شعر منبر و دار

من این شعر زیبا از استاد شهریار رو حفظ کردم : منبر از پشت شيشه ي مسجد چشمش اُفتاد و ديد چوبه ي دار عصبي گشت و غيضي و غضبي بانگ بر زد كه اي خيانت كار تو هم از اهل بيت ما بودي سخت وحشي شدي و وحشت بار نرده ي كعبه حرمتش كم بود؟ كه شُدي دار شحنه، شرم بدار ما سرو كارمان به صلح و صلاح تو به جُرم و جنايتت سر و كار دار، بعد از سلام و عرض ادب وز گناه نكرده استغفار گفت ما نيز خادم شرعيم صورت اخيار گير، يا اشرار تو قلم مي زني و ما شمشير غِلظت از ما قضاوت از سركار تا نه فتوي دهند منبر و ميز دار كي مي شود سر و سر دار هر كجا پند و بند درماندند نوبتِ دار مي رسد ناچار منبري ...
23 آبان 1392
1